جدول جو
جدول جو

معنی راست بود - جستجوی لغت در جدول جو

راست بود
وجود حقیقی که ذات باری تعالی باشد و در آن شبهه نیست، (انجمن آرا) (آنندراج)، ذات باری تعالی و واجب الوجود، (ناظم الاطباء)، موجود حقیقی را گویند که ذات باری تعالی باشد جل جلاله، (برهان)، این کلمه از لغات دساتیری است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به فرهنگ دساتیر ص 246 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست بین
تصویر راست بین
مقابل کجبین، کسی که چشمش راست و درست می بیند، مقابل خطابین، آنکه حقیقت را می بیند، طرف دار حق و حقیقت، حقیقت بین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست روده
تصویر راست روده
قسمت آخر رودۀ بزرگ که به مقعد ختم می شود، رودۀ راست، رودۀ مستقیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست رو
تصویر راست رو
آنکه به راه راست می رود، کسی که از راه راست منحرف نمی شود، راست رونده، برای مثال سعدیا راست روان گوی سعادت بردند / راستی کن که به منزل نرود کج رفتار (سعدی۲ - ۶۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست عهد
تصویر راست عهد
درست پیمان، راست پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست باز
تصویر راست باز
بی حیله و نیرنگ، درستکار، برای مثال نداریم بر پردۀ کج بسیچ / به جز راست بازی ندانیم هیچ (نظامی۶ - ۱۱۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست روش
تصویر راست روش
مقابل کج رفتار، راست رفتار، آنکه به راه راست می رود و منحرف نمی شود، مقابل کج روش، کسی که روش راست و درست دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماست بند
تصویر ماست بند
کسی که ماست مایه بزند، کسی که ماست درست می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بر
تصویر راست بر
آنکه دیگری را به راستی و درستی راهنمایی می کند، برای مثال سپهبد ز ملاح فرزانه رای / بپرسید کای راست بر رهنمای (اسدی - ۱۶۷)، در علم هندسه شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی، راست پهلو، مربع مستطیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست گو
تصویر راست گو
ویژگی کسی که سخن راست می گوید
فرهنگ فارسی عمید
(فِ /فَ زْ / زِ دَ / دِ)
مقسط. (مهذب الاسماء). بخش کننده بقسط و عدل. بخش کننده بتساوی و استواء
لغت نامه دهخدا
که بال مستقیم دارد، مقابل کج بال،
حشره ای که بال راست و مستقیم دارد، مانند ملخ، آبدزدک، (از جانورشناسی عمومی ج 1 ص 160)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ دَ / دِ)
که راست بازد، که در بازی غدر و تزویر و دورویی نکند، که جر نزند، که در قمار دغلی نکند، پاکباز، که دغا و دغل نکند در قمار، مقابل دغل باز: هو تقی الظرف، یعنی امین راست باز است، نه خائن و دغل باز، (منتهی الارب)، راست، (یادداشت مؤلف)، بی غدر و تزویر:
این کارزنان راست باز است
افسون زنان بد دراز است،
نظامی،
- راست باز و پاکباز، آنکه در بازی و بمجاز در کارها بی غدر و تزویر باشد،
، صادق، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، امانت دار، راست معامله، (آنندراج)، دیندار، با اعتقاد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
کسی که ماست می سازد و شیر را ماست می کند. (ناظم الاطباء). کسی که مایۀ ماست را به شیر زندتا ماست ببندد. آنکه ماست کند از شیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یک صباحی بوقت، شاگرد ماست بندی از در مدرسه بابا می گذشته و ظرفی ماست داشته. (مزارات کرمان ص 41، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
نبندد لب از جستجوی پنیر
دهد ماست بندش اگر جوی شیر.
ملاطغرا (از آنندراج ذیل ماست)
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ / دِ)
پوشندۀ آنچه راست باشد، به تازی کافر خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا)، ملحد، (ناظم الاطباء)، بمعنی کافر از ساخته های دساتیر است، (یادداشت مولف)
لغت نامه دهخدا
(قَدد)
راست قامت. سهی قد. راست بالا. کسی که قامت راست و مستقیم دارد: متمئل، مرد دراز و راست قد. (منتهی الارب). رجوع به راست قامت شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
در تداول عامه مواجه. مقابل. محاذی. روبرو: راست روی توپخانه، روبروی توپخانه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کَ / کِ دَ / دِ)
مقابل کژبین، مقابل کج بین، مقابل احول و دوبین و کاژولوچ:
مر مرا آن ده که بستانی همان
گاه چونی کور و گاهی راست بین،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327)،
، که بدرستی بنگرد، که راست بیند، که حقیقت بیند، مقابل خطابین، مقابل نادرست بین، منصف مزاج و ناطرفدار و عادل، (آنندراج)، کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظۀ جانبداری، حقیقت بین، (ناظم الاطباء) :
خطا بینند ار این هر پنجگانه
توانی راست بین شان کرد یا نه،
ریاضت کش مر این را راست بین کن
پس آنگاهی گمانت را یقین کن،
چو اینها راست بین گردند زآن پس
ترا سرمایه این اندر جهان بس،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 525)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مقابل کجروی. راه راست و مستقیم رفتن:
تیرخدنگ شاه به کلک تو داد شغل
تا راستی و راست روی گیرد از خدنگ.
سوزنی.
و رجوع به راست رفتن و راست رو (راسترو) شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ کَ دَ /دِ)
جویندۀ راست، مقابل کژجوی، که راست جوید
لغت نامه دهخدا
که خلق و سرشت راست دارد، آنکه به خلق راست متصف است، آنکه دور از کژخویی است
لغت نامه دهخدا
(رَ وِ)
کسی که راه و روش راست و درست دارد. راست روشن. که بر روشی مستقیم است. مقابل کج روش، آنکه بطور مستقیم و راست حرکت کند، جواد ذومصدق، اسب راست تک و راست روش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ خُ کَ دَ)
مقابل کج بودن و خم بودن. مستقیم بودن. استقامت داشتن:
از کجی افتی به کم و کاستی
از همه غم رستی اگر راستی.
نظامی.
، مساوی بودن، برابر بودن: ازجعفر صادق (ع) روایت کرده اند که: ’سواء لمن خالف هذاالامر صلی ام زنا’ یعنی راست است که هرکه خلاف امامت بکند آنکه نماز کند و آنکه زنا کند. (کتاب النقض ص 261) ، مقابل چپ بودن: تیامن و تیاسر. راست بودن و چپ بودن از قبله و آفتاب. و رجوع به راست شود، درست بودن. صادق بودن. حقیقت داشتن. مقابل دروغ بودن:
طلبت چون درست باشد و راست
خود باول قدم مراد تراست.
اوحدی.
راست باش و پاک باهم میهنان از مرد و زن
کان یکت همچون برادر وین یکت چون خواهر است.
ملک الشعراء بهار.
، بر صواب بودن:
اندیشۀ وصال تو از ما نبود راست
ناید خود از شکسته دل اندیشۀ درست.
کمال الدین اصفهانی (از ارمغان آصفی).
رجوع به راست شود، درستکار و بی آزار بودن. پاکدامن بودن:
کور و کر گر نئی ز چاه مترس
راست باش و زمیر وشاه مترس.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
درست پیمان. صادق الوعد. که عهد استوار دارد. که در مقام عهد و پیمان راستی و امانت نشان دهد:
سخنگوی و دلیر و خوب کردار
امین و راست عهد و راست گفتار.
نظامی.
و رجوع به راست پیمان و درست پیمان شود
لغت نامه دهخدا
در تارهای ذوی الاوتار (یا سازهای زهی) که یکسر سیمها به کاسۀ ساز متصل است و ثابت میباشد سر دیگر آن سیمها به گوشه های غیرثابت اتصال دارد که برای کم و زیادکردن آوای ساز، آن گوشه ها را بطرف راست یا چپ میپیچانند، تار یا ساز راست کوک آن را گویند که در موقع کوک کردن ساز، گوشه ها بسمت راست پیچانده شوند و مقابل آن را چپ کوک گویند، ساعت که کوک آن از جانب راست کنند، مقابل چپ کوک، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جمعبندی. (ناظم الاطباء).
- هست بود کردن، جمعبندی کردن. (ناظم الاطباء).
رجوع به هست وبود شود
لغت نامه دهخدا
کسی که مایه ماست رابشیر زند تا ماست ببندد آنکه از شیرماست و کره درست کند: نبندد لب از جستجوی پنیر دهد ماست بندش اگر جوی شیر. (ملاطغرا آنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت انتهایی روده بزرگ که به مخرج ختم میشود این قسمت در دنباله قولون سینس شکل است و از محلی که به بند قولون ختم میشود. شروع روده مستقیم است و در حقیقت از ارتفاع سومین مهره خارجی تا مقعد ادامه دارد روده مستقیم رکتوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست کوک
تصویر راست کوک
کوک آلات موسیقی متناسب با صدای مرد (بم)، مقابل چپ کوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست روده
تصویر راست روده
((دِ))
قسمت انتهایی روده بزرگ که به مخرج ختم می شود، روده مستقیم، رکتوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ فارسی معین